همه منظوره..love همه منظوره |
|||
شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 15:52 :: نويسنده : sahar
من چقدر دلتنگم و چقدر تشنه ی لبخند کسی که باران را میشناسد و دریا را میفهمد، و میداند سنگ، سنگ است و نباید پرتاب کرد __________________ بر تمام قبرهای این شهر بوسه بزن، شاید به یاد بیاوری کجا مرا جا گذاشتی، من در تنهاترین قبر این شهر خفته ام صدای کلاغ ها را میشنوی؟ دارند برایم فاتحه میخوانند! __________________ تو یادت نیست ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت در آغوشم که میگیری آنقدر آرام میشوم که فراموش میکنم باید نفس بکشم __________________ هر بار که تو را یاد میکنم، گم میشود تکه ای از من، در من! همین روزهاست که تمام شوم __________________ من از شکسته عاشقانه باز میگردم، جایی که واژه های درونم جان باخته اند، جایی که بر مزار آرزوهایم اشک میریزم و اما تو از یک عشق تازه لبریزی! __________________ آیینه های اتاق به شوق کشیدن تو قد کشیده اند، حق دارند! که تصویر من، بی تو هزار بار پیرتر از پیش به رخم میکشند __________________
واژه ها را می رقصانی و سرودی تازه سر میدهی رنگ کهنه قبل را می زدایی و بر آرزوهایت رنگی تازه می زنی، زندگیت رنگین باد، ای که بر زندگیم رنگ خاکستر پاشیدی ..نظرات شما عزیزان:
پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |